صورتی نویسنده:علی بیرانوند برای هزار و سیصد و نودمین بار که خواست دایره ای به شعاع یک متر را بر روی سنگ فرش پیاده رو دور بزند، ضربان قلبش بالا رفت و پاهای تاول زده اش در همان جا ماندند، دخترک بدون توجه به او صحبت کنان با دوست خود از کنار او گذشتند و پسرک با خود گفت: بدون شک در فضای صورتی که کیفش پر کرده بود، متوجه گل صورتی که به سمت او دراز کرده بودم نشد.
داستان کوتاه صورتی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان 2 معرفت حضرت دوست تی تی لینک مستر ریمیکس CpE کاراته شهرستان بابل فروش ،خدمات ومشاوره گیت فروشگاهی zahra-hamedani